❤تنهایی❤ پارت3

💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 💕 Mahdiyeh💕 · 1403/02/16 19:31 · خواندن 2 دقیقه

خلاصه بعد سک*س رفتیم حموم تو حموم آدرین بهم پیشنهاد که باهم ازدواج کنیم منم گفتم بله 💋💋💋💋💋                  چند ماه بعد ( روز عروسی) ❤       از زبان مرینت: واییییی خیلی خوشحال بودم از اون عمارت رفتم و از دست خدمتکارا راحت شدم و تمام ارث و ... به خودم رسید حالا میلیاردرترین دختر پاریس بودم همه تو خیابون چپ چپ نگام می کردن ولشون کن حسودن ولی امروز روز خاصی بود بلاخره به عشقم میرسم 😍‌ لباس عروسم خیلی کیوت و خوشگل بود رنگش صورتی کمرنگ با پروانه های کوچولو که روی لباسام وصل بود آدرین منو آورد آرایشگاه حالا الان قرار بیاد دنبالم زینگ زینگ عه زنگ زد از زبان مرینت: جانم از زبان آدرین : مرینت خانم من پایینم کی تشریف میارید😐 مرینت:الان اومدم که عکاس اومد گفت عروس خانم آقای داماد اومدن برو پیش داماد تا منم شروع کنم مرینت : رفتم سمت آدرین گفتم خوشگل شدم آدرین:آدرین خوشگل نشدی لعنتی جذاب شدی مرینت : گفتم مرسی بریم تالار آدرین : سوار شو عشقم بریم ♡♡♡♡♡            لایک و کامنت یادت نره